آنچه در وب میپسندم

هرآنچه میبینم ومیپسندم اینجا ستــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آنچه در وب میپسندم

هرآنچه میبینم ومیپسندم اینجا ستــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آخرین نظرات

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۹
بهمن
راوی همسر شهید : 
نمی‌دانستم آدمی که به خاطر من از درس و مشق افتاده، همان احمدی‌روشن؛ معاون فرهنگی بسیج دانشگاه است
هر دوی‌مان سرمان پایین بود. گفت: ممنون که اومدید. فقط می‌خواستم بگم کجایی‌ام و چی خوندم… 
گفت: اگه بدونم جواب‌تون مثبته، تا هر وقت که لازم باشه صبر می‌کنم… .
خیلی جذاب صحبت می‌کرد. 
یک جور صداقت خاصی توی لحنش بود. در همان نگاه اول، رضایتم جلب شده بود، اما اصلاً دلم نمی‌خواست جلوتر از خانواده‌ام جواب مثبت بدهم. سکوتم را که دید، گفت: من منتظرم… 
صورتش با لبخند خیلی گیراتر می‌شد. یک پوستر لوله شده توی دستش بود. قبل از خداحافظی پوستر را گرفت جلویم و گفت: بفرمایید، این مال شماست.
گرفتمش. تا آمدم بازش کنم گفت: نه! الان نه، بعداً باز کنید.
یک لحظه تأمل کردم و گفتم: چرا؟!
گفت: خواهش می‌کنم.
وقتی رفت، بازش کردم. خیلی برایم جالب بود. مصطفی لای پوستر که یک
«یا فاطمه‌الزهرا(س)»ی خیلی قشنگ بود، یک گل‌سرخ گذاشته بود. از آدمی به تیپ و قیافه مصطفی که در مواجهه با خانم‌ها آن همه خشک و سرد بود، این کار خیلی بعید بود. نگاهم روی گلبرگ‌های مخملی و زرشکی گل ثابت ماند. یک جورهایی حالم گرفته شد. با این کارش تازه فهمیدم چقدر به‌ام علاقه دارد. معلوم نبود برای دادن این هدیه کوچک، چقدر با خودش کلنجار رفته!

  • بخوان ولی تامل کن
۲۹
بهمن



«تو ملاقاتای عمومی آقا، جمعیت فشرده‌ای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش می‌دادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.

اون روز، بین سخن‌رانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شب‌کلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.

تا سخن‌رانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! می‌خوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل این‌که ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی می‌زد. کم‌کم، داشت از کوره در می‌رفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.

پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.

اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟»

سیلی‌ش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.

توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!»

درد سیلی همون‌موقع رفع شد.

بعد سال‌ها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس می‌کنم.»

  • بخوان ولی تامل کن
۰۷
بهمن


ما فرفره نداشتیم. بچه‌های کدخدا داشتند اما همبازی ما نبودند که دست ما بدهند. مسعود و مجید نقشه‌اش را کشیدند و مصطفی بند و بساطش را جور کرد. ما که فرفره‌دار شدیم، لبخند نشست روی لبهای بابابزرگ. گفت: «دیدید می‌شود، می‌توانید!»
از ترس بچه‌های کدخدا، داخل خانه فرفره بازی می‌کردیم. مبادا ببینند و به تریج قبایشان بربخورد. اما خبرها زود در دهکده ما می‌پیچید.

خبر که به گوش کدخدا رسید، داغ کرد. گفت: «بیخود کرده‌اند. بچه رعیت را چه به فرفره بازی.» و گیوه‌اش را ورکشیده بود و آمده بود پیش عمو محمد به آبروریزی.
(بعداً شنیدیم که همان روز، کدخدا دم گوش میرآب گفته: «این اول کارشان است. فردا همین فرفره می‌شود روروک و پس فردا چرخ چاه.» بیشتر موتورپمپ‌های آب ده، مال کدخدا بود.)
عمو محمد که صدایمان کرد، فهمیدیم کار از کار گذشته. فرفره را برداشت و گذاشت داخل گنجه. درش را قفل کرد و کلیدش را داد دست بچه‌های کدخدا. که خیالشان راحت باشد از نبودن فرفره.

رفتیم پیش بابابزرگ با لب و لوچه آویزان. فهمید گرفتگی حالمان را. عموها را صدا زد. به عمو محمد گفت: «خودت کلید را دست کدخدا دادی و خودت پس می‌گیری.» عمو محمد مرد این حرفها نبود. همه‌مان می‌دانستیم. بابابزرگ گفت: «بروید و قفل گنجه را بشکنید.» عمو محمود گفت: «کی برایتان فرفره خرید؟ کدخدا؟!» گفتیم: «نه عمو جان! خودتان که می‌دانید، خودمان ساختیم!» گفت: «دیگر بلد نیستید بسازید؟» گفتیم: «چرا!» گفت: «بهترش را بسازید.» و رفت در خانه کدخدا به داد و بیداد. صدای بگومگویشان ده را برداشت. این وسط ما، قفل گنجه را شکستیم و بهترش را ساختیم.

بچه‌های کدخدا فهمیدند. کدخدا گر گرفت. داد زد: «یا فرفره یا حق آب!» و به میرآب گفت که آب را روی زمینهای همه‌مان ببندد. کار سخت شد. عموها از هزار راه ندیده و نشنیده، آب می‌آوردند سر زمین. که کشتمان از بی‌آبی نسوزد. مسعود را گرفتند و کتک زدند. زورمان آمد. مجید به تلافی‌اش، روروک ساخت. کدخدا گفت که گندم و تخم‌مرغ هم ازمان نخرند. مجید و مصطفی را هم گرفتند و زدند. صدای عمو محمود، هنوز بلند بود اما گوشه و کنایه‌ها شروع شد. عمو حسن جمعمان کرد و گفت: «این جور نمی‌شود. هم فرفره شما باید بچرخد و هم زندگی ما.» از بابابزرگ رخصت گرفت و قرار شد برود و با خود کدخدا حرف بزند. وقتی که برگشت، خوشحال بود. گفت: «قرار شده روروک را خراب کنیم اما فرفره دستمان باشد. آنها هم تخم‌مرغمان را بخرند و هم کمی آب بدهند.» بابابزرگ گفت: «کدخدا سر حرفش نمی‌ماند.» عمو حسن گفت: «قول داده که بماند. ما فرزندان شماییم. حواسمان هست!»

بچه‌های کدخدا آمدند و روروک را، جلوی چشمهای خیس ما، خراب کردند. عموحسن آمد و فرفره را گذاشت پیش دستمان و رفت که با کدخدا قرار و مدار بگذارد. دل و دماغی نداشتیم برای چرخاندن فرفره. مهدی گفت: «وقت زانو بغل کردن نیست. باید چرخ چاه بسازیم. کدخدا از امروز ما می‌ترسید نه دیروز فرفره و روروک ساختن‌مان.» بابابزرگ لبخند زد.
عمو حسن هر روز با کدخدا کلنجار می‌رفت. یک روز خوشحال بود و یک روز از نامردی کدخدا می‌گفت. ما می‌شنیدیم و بهش «خدا قوت» می‌گفتیم. بچه‌ها داشتند بالای پشت بام یواشکی چرخ چاه می‌ساختند.
به قلم محمد سرشار
.
  • بخوان ولی تامل کن
۰۲
بهمن
شما با ساخت میهن تنفر و انزجار ضد‎آمریکایی را در میان ایرانیان گسترش دادید. شما به ایرانیانی در آمریکا نزدیک هستید که حاکمیت پرافتخار و مستقل جمهوری اسلامی را قبول ندارند اما از گزینه نظامی نیز متنفر ند.

هاوارد گوردون تهیه کننده سریال هوملند:
نه این‎طور هم نیست. خیلی از ایرانیان مقیم آمریکا برای حمله اسرائیل به ایران لحظه‎شماری می‎کنند. البته تاکید می‎کنم ما در سریال نشان دادیم که آمریکا عملا دخالتی در حمله نظامی به ایران ندارد و اسرائیل خودسرانه اقدام به انجام چنین کاری کرده است و ایالات متحده و لزوما سیا به خنثی کردن آسیب‎‎های پس از حمله نظامی اسرائیل به ایران می‎پردازد

  • بخوان ولی تامل کن
۰۲
بهمن

هاوارد گوردون تهیه کننده سریال هوملند:

ظریف در ایران سودای ریاست‎جمهوری دارد. من آمریکایی متوجه خنده‎‎های ظریف به‎ جان کری می‎شوم که چه معنا‎هایی می‎توانند داشته باشند. ما یک آلبوم از لبخند‎ها و ری‎اکشن‎‎های ظریف نسبت به ‎جان کری تهیه کرده‎ایم. ما اینجا اتاق‎‎های مشورت داریم و با تیم نویسنده موضوعات مختلفی را رصد می‎کنیم

  • بخوان ولی تامل کن
۰۲
بهمن
 بخش هایی تکان دهنده از اظهارات تهیه کننده امریکایی فیلم ضدایرانی هوملند در مصاحبه با «هفته نامه پنجره» است. تهیه کننده این فیلم از دو آتیشه های یهودی و مسلط به مسائل روز سیاسی و فرهنگی است.

به قول شما ایرانی‎‎ها «Tarof nadarim». اصولا در ذات ما آمریکایی‎هاست که هیچ‎کس را بیهوده تشویق نکنیم. اگر به توهم توطئه متهم نشوم می‎گویم در مورد جایزه اسکار، افرادی در ایران با برخی تهیه‎کنندگان مذاکره کرده بودند. جالب اینجاست تیم سازنده آرگو به ایران آمده بود و مدیران سینمایی ایران در دولت گذشته بیشترین تعامل را برای ساخت فیلم آرگو داشتند.
در عوض از تیم سازنده آرگو (که برای بازسازی لوکیشن‎‎ها آمده بودند) قول گرفتند که به فیلم «جدایی» در اسکار رای بدهند، خیلی احمقانه بود. تیمی که به ایران آمده بود آماده می‎شد که فیلمی به‎زعم شما علیه ایران بسازد. آن وقت مدیران شما در فکر گرفتن چند رای بیشتر برای اسکار بودند.

  • بخوان ولی تامل کن
۰۲
بهمن
بخش هایی تکان دهنده از اظهارات تهیه کننده امریکایی فیلم ضدایرانی هوملند در مصاحبه با «هفته نامه پنجره» است. تهیه کننده این فیلم از دو آتیشه های یهودی و مسلط به مسائل روز سیاسی و فرهنگی است.

هاوارد گوردون تهیه کننده سریال هوملند:
ساخت هوملند پیشنهاد اوباما بود. جدا دانستن سینما از سیاست، احمقانه است. به حماقت اصغر فرهادی خندیدیم! برخی فیلمسازان ایرانی، فیلم‎‎های تحقیر‎آمیزی درباره ملت خود ساخته‎اند

  • بخوان ولی تامل کن
۰۲
بهمن

هاوارد گوردون تهیه کننده سریال هوملند:
وقتی اسکار با حمایت کاخ سفید به فرهادی داده شد، همه خندیدیم، چون می دانستیم سال بعد، جایزه به آرگو داده می شود تا پیام های دیگری را منتقل کند. در ذات ما امریکایی هاست که بی جهت کسی را تشویق نکنیم.
ضمن اینکه در سال ۲۰۱۱ کمپانی سازنده آرگو قبل از برگزاری اسکار با حمایت کاخ سفید، مهمانی خاصی را ترتیب داده بود که در آکادمی فیلم جدایی برنده شود تا این جایزه برای ایرانی‎‎ها اشتیاق‎برانگیز باشد و سال بعد جایزه گرفتن آرگو پیام‎‎های سیاسی مرتبط را منتقل کند. اگر من جای مدیران شما بودم دیگر فیلمی به اسکار نمی‎دادم. من فیلم «گذشته» فرهادی را دیده‎ام. از جدایی بهتر است. اما چرا برگزیده نشد؟


  • بخوان ولی تامل کن
۰۲
بهمن
هاوارد گوردون تهیه کننده سریال هوملند:

شما با چه رویکردی سراغ ساخت سریال‎‎هایی از این دست می‎روید؟ چنین رویکرد دروغ‎پردازانه‎ای کارکرد دارد؟
بله حتما کارکرد دارد. من اعتقاد دارم سینما ابزار توجیه سیاست‎ورزی است. به این جمله که گفتم خیلی اعتقاد دارم. خودم را تولیدکننده میهن‎پرستی می‎دانم که اهداف آمریکایی برایش ارزشمند است. به صنعت سینما احترام می‎گذارم و از آن به‎عنوان ابزاری هدفمند برای کشورم استفاده می‎کنم. البته با تولید سریال در رسانه‎ای فراگیرتر مثل تلویزیون تاثیر بیشتری بر افکار عمومی می‎گذارم. من با اعتقاد کامل به قانون اساسی ایالات متحده و افکاری میهن‎پرستانه سریال ۲۴ و هوملند را ساختم.

  • بخوان ولی تامل کن
۰۲
بهمن
 بخش هایی تکان دهنده از اظهارات تهیه کننده امریکایی فیلم ضدایرانی هوملند در مصاحبه با «هفته نامه پنجره» است. تهیه کننده این فیلم از دو آتیشه های یهودی و مسلط به مسائل روز سیاسی و فرهنگی است.

هاوارد گوردون تهیه کننده سریال هوملند:
حالا مردم با دیدن سریال ۲۴ و میهن (تقریبا بیش از ۱۵۰ میلیون نفر از مردم ایالت متحده که در نوبت پخش‎‎های نخست تلویزیونی این سریال را دیده‎اند) دیگر از هیچ اقدام تروریستی از سوی هرکدام از کشور‎های خاورمیانه و حتی اروپای شرقی متعجب نمی‎شوند، حتی اگر یازدهم سپتامبر دیگری رخ دهد کسی دولت را در درجه نخست مقصر نمی‎داند. یازدهم سپتامبر دیگری رخ دهد کسی دولت را در درجه نخست مقصر نمی‎داند.

  • بخوان ولی تامل کن