۲۹
بهمن
راوی همسر شهید :
نمیدانستم آدمی که به خاطر من از درس و مشق افتاده، همان احمدیروشن؛ معاون فرهنگی بسیج دانشگاه است
هر دویمان سرمان پایین بود. گفت: ممنون که اومدید. فقط میخواستم بگم کجاییام و چی خوندم…
گفت: اگه بدونم جوابتون مثبته، تا هر وقت که لازم باشه صبر میکنم… .
خیلی جذاب صحبت میکرد.
یک جور صداقت خاصی توی لحنش بود. در همان نگاه اول، رضایتم جلب شده بود، اما اصلاً دلم نمیخواست جلوتر از خانوادهام جواب مثبت بدهم. سکوتم را که دید، گفت: من منتظرم…
صورتش با لبخند خیلی گیراتر میشد. یک پوستر لوله شده توی دستش بود. قبل از خداحافظی پوستر را گرفت جلویم و گفت: بفرمایید، این مال شماست.
گرفتمش. تا آمدم بازش کنم گفت: نه! الان نه، بعداً باز کنید.
یک لحظه تأمل کردم و گفتم: چرا؟!
گفت: خواهش میکنم.
وقتی رفت، بازش کردم. خیلی برایم جالب بود. مصطفی لای پوستر که یک
«یا فاطمهالزهرا(س)»ی خیلی قشنگ بود، یک گلسرخ گذاشته بود. از آدمی به تیپ و قیافه مصطفی که در مواجهه با خانمها آن همه خشک و سرد بود، این کار خیلی بعید بود. نگاهم روی گلبرگهای مخملی و زرشکی گل ثابت ماند. یک جورهایی حالم گرفته شد. با این کارش تازه فهمیدم چقدر بهام علاقه دارد. معلوم نبود برای دادن این هدیه کوچک، چقدر با خودش کلنجار رفته!
هر دویمان سرمان پایین بود. گفت: ممنون که اومدید. فقط میخواستم بگم کجاییام و چی خوندم…
گفت: اگه بدونم جوابتون مثبته، تا هر وقت که لازم باشه صبر میکنم… .
خیلی جذاب صحبت میکرد.
یک جور صداقت خاصی توی لحنش بود. در همان نگاه اول، رضایتم جلب شده بود، اما اصلاً دلم نمیخواست جلوتر از خانوادهام جواب مثبت بدهم. سکوتم را که دید، گفت: من منتظرم…
صورتش با لبخند خیلی گیراتر میشد. یک پوستر لوله شده توی دستش بود. قبل از خداحافظی پوستر را گرفت جلویم و گفت: بفرمایید، این مال شماست.
گرفتمش. تا آمدم بازش کنم گفت: نه! الان نه، بعداً باز کنید.
یک لحظه تأمل کردم و گفتم: چرا؟!
گفت: خواهش میکنم.
وقتی رفت، بازش کردم. خیلی برایم جالب بود. مصطفی لای پوستر که یک
«یا فاطمهالزهرا(س)»ی خیلی قشنگ بود، یک گلسرخ گذاشته بود. از آدمی به تیپ و قیافه مصطفی که در مواجهه با خانمها آن همه خشک و سرد بود، این کار خیلی بعید بود. نگاهم روی گلبرگهای مخملی و زرشکی گل ثابت ماند. یک جورهایی حالم گرفته شد. با این کارش تازه فهمیدم چقدر بهام علاقه دارد. معلوم نبود برای دادن این هدیه کوچک، چقدر با خودش کلنجار رفته!