آنچه در وب میپسندم

هرآنچه میبینم ومیپسندم اینجا ستــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آنچه در وب میپسندم

هرآنچه میبینم ومیپسندم اینجا ستــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آخرین نظرات

۱۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۵
اسفند

ﺭﺿﺎ معروف به رضا ﺳﮕﻪ ... ﯾﻪ ﻻﺕ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﻣﺸﻬﺪ ... 
ﻫﻢ ﺳﮓ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍﻫﺎﺵ ﺍﺯ ﻧﻮﻉ خشن ﺑﻮﺩ ...
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺳﻤﺖ ﮐﻮﻩ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﻮﺍ ﻭ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ کهﺩﯾﺪ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ
ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻌﻘﯿﺒﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ... ﺁﺭﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ : " ﺳﺘﺎﺩ ﺟﻨﮕﻬﺎﯼ ﻧﺎ ﻣﻨﻈﻢ " بود
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ: ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ ...
ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ رضا رو ﮔﺮﻓﺖ و گفت : " ﻓﮑﺮ
ﮐﺮﺩﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮﺩﯼ ؟ ! "
- رضا گفت : ﺑﺮﻭﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﻣﯿﮕﻦ !!
-شهید چمران گفت : ﺍﮔﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺟﺒﻬﻪ ..................
ﺑﻪ ﻏﯿﺮﺗﺶ ﺑﺮ ﺧﻮﺭﺩ ... ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪ .... رفت ﺟﺒﻬﻪ ......
***********************************
ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ... 
ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯿﺎﺩ ! ... 
ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻨﺪ، ﺭﺿﺎ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ... 
ﺭﺿﺎ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺶ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ و به چمران گفتن این کیه اوردید تو جبهه
ﺭﺿﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻓﺤﺶ ﺩﺍﺩﻥ ...ﭼﻪ ﻓﺤﺸﺎﯼ ﺭﮐﯿﮑﯽ ... 
ﺍﻣﺎ ﭼﻤﺮﺍﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺑﻮﺩ .........
ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ .... ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : " ﮐﭽﻞ ﺑﺎ
ﺗﻮﺍﻡ !!!!... "

ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩ : " ﺑﻠﻪ
ﻋﺰﯾﺰﻡ ! ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﻋﺰﯾﺰﻡ ؟ ﭼﯿﻪ ﺁﻗﺎ ﺭﺿﺎ ؟ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ؟ "
ﻗﻀﯿﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩکه ﺁﻗﺎ ﺭﺿﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ واسه خودش ﺳﯿﮕﺎﺭ
ﺑﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﺮﮔرده که ﺑﺎ ﺩﮊﺑﺎﻥ ﺩﻋﻮﺍﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩش ....
ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ گفت : " ﺁﻗﺎ ﺭﺿﺎ ﭼﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ ؟ !! .... ﺑﺮﯾﺪ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﺨﺮﯾﺪ
ﻭ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ !... "
ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ ﻭ ﺁﻗﺎ ﺭﺿﺎ ... ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ...
ﺁﻗﺎ ﺭﺿﺎ : ﻣﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻓﺤﺶ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﯼ ؟ ! ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ، ﭼﯿﺰﯼ !!
ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ : ﭼﺮﺍ ؟ !
ﺁﻗﺎ ﺭﺿﺎ : ﻣﻦ ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﻫﺮﮐﯽ ﺑﺪﯼ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﻬﻢ ﺑﺪﯼ ﮐﺮﺩﻩ ... ﺗﺎ
ﺣﺎﻻ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻓﺤﺶ ﺑﺪﻡ ﻭ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﻨﻪ ...
ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ : ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !... ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻫﺮ
ﭼﯽ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺪﯼ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻬﻢ
ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ ... ﻫﯽ ﺁﺑﺮﻭ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺪﻩ ... ﺗﻮ ﻫﻢ ﯾﮑﯿﻮ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﯽ
ﺑﻬﺶ ﺑﺪﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﺧﻮﺑﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ من که اون بالا یکی رو دارم !... 
شهید چمران :ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺬﺍﺭ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﯾﮑﯽ مثل تو ﺑﻬﻢ ﻓﺤﺶ ﺑﺪﻩ ﺑﮕﻢ ﺑﻠﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ... ﯾﮑﻢ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻥ بالایی بشم !...
ﺁﻗﺎ ﺭﺿﺎ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ .......... ﺗﻠﻨﮕﺮ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﺷﺤﺼﯿﺖ معنویش .......... 
ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﻧﺸﺴﺖ ... ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺮﻓﺖ ﺯﺍﺭ ﺯﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ... ﻋﺠﺐ ! ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﻫﺮﭼﯽ ﺑﺪﯼ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻬﻢ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﺮﺩﻩ؟
ﺍﺫﺍﻥ ﺷﺪ ..... ﺁﻗﺎ ﺭﺿﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﻋﻤﺮﺵ ﺑﻮﺩ ..............
ﺭﻓﺖ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ ... ﺳﺮ ﻧﻤﺎﺯ ، ﻣﻮﻗﻊ ﻗﻨﻮﺕ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻮﺩ .......
ﻭﺳﻂ ﻧﻤﺎﺯ، ﺻﺪﺍﯼ ﺳﻮﺕ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ ﺍﻭﻣﺪ ...... ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﯾﮑﯽ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺷﺪ ...
ﺁﻗﺎ ﺭﺿﺎ ﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ .... ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ توبه ﮐﺮﺩﻧﺶ ....
ﺗﻮﺑﻪ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻭ ﯾﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻭﺍﻗﻌﯽ ..........فقط ... همین !


  • بخوان ولی تامل کن
۲۵
اسفند

♥•٠·
تو برنامه ویتامین 3 یه خانواده ی کم بضاعت اومده بودن که پسر 8 سالشون ، 4 سال منتظر کلیه پیوندی بوده و عمل های متعدد انجام داده بود.
بعد یه حاج آقایی اومد حاج آقا کمیل (فامیلشون خاطرم نیست) ، ایشون نه تنها کلیه شو اهدا کرده بود به سجاد( پسری که کلیه لازم داشت) و هم اینکه کلی به این در و اون در زده بود که بتونه پول خرج عمل رو جور کنه ، که جور نشده بود از ناحیه ی دیگران و در آخر ایشون می گفت روزی بنده بود که بتونم این کار نیک رو انجام بدم، ماشینی که با وام و قرض و قوله گرفته بودم رو فروختم و خرج عمل جور شد!

می گفت این وسط پدرم و همسرم فوق العاده مشوقم بودند. می گفت همسرم اینقدر پیگیر این کار بود که اول پیشنهادی که داد این بود که خودش کلیه اهدا کنه... خرج عمل با پول ماشین جور شد اما سجاد محل زندگی مناسبی هم نداشت که حالا بعد از اون همه سختی راحت زندگی بکنه، خانمش طلاهاش رو فروخته بود که بشه برای سجاد محل زندگی راحتی رو تهیه کنند...

علی ضیاء مرتب تاکید می کرد هیچ کس محض ریا نمیاد اینهمه خودش رو تو سختی عمل و رفت و آمد وهزینه و ... قرار بده!! 

دکتر ِحاج آقا کمیل و سجاد هم که اومده بود تو برنامه می گفت: ما برای اینکه بدونیم حاج آقا واقعا در سلامت روان هستند و این کار مبنای عقلی داره به طرق مختلف ایشون رو تست کردیم... می گفت ایشون از هفت خان رستم گذشته تا تونسته همچین کاری بکنه. دکتر می گفت این وسط خیلی ها به حاج آقا حرف های تند و نیشداری میزدند، خدا منو ببخشه: حتی من!اما حاج آقا کمیل با خوی کریمانه که به تاسی از کریم اهل بیت (علیهم السلام) بود و با سعه صدر با همه برخورد می کرد و لبخند از روی لبش نمی رفت...
حاج آقا کمیل و همسرش تو این دوره و زمونه واقعا الگو هستن.. کثرالله امثالهم.♥•٠·

  • بخوان ولی تامل کن
۱۹
اسفند

آشنا بود و اصرار داشت عقد را در منزلشان بخوانم.توضیح دادم که به دلایلی به منزل کسی نمی روم و شخص دیگری را برای انشای عقد می فرستم.اما انگار که دلیل نرفتن من به خانه شان را بداند توضیح می داد که جمع خصوصی است و همسرم هم طلبه است بلکه راضی ام کند... البته مرا مجبور کرد قبول کنم.

کوچه ای باریک در یکی از محله های قدیمی تهران.خانه ای رویایی با حیاطی محقر و انباری گوشه اش و مردی که با تواضع و تکرار مکرر((حاج آقا خوش آمدید)) مرا به داخل خانه راهنمایی می کرد.

با اینکه من هم سن فرزندان یا حتی نوه های جمع محسوب می شدم اما صندلی گذاشته بودند تا ((حاج آقا)) بالا بنشیند.البته ادب اجازه نداد این کار را انجام دهم.

ملحفه ای سفید که رویش آینه و شمعدانی کوچک بود، نان و پنیر و سبزی، دسته گل نارنجی وسط سفره، آجیل مشکل گشا و عروسی که چادرش را روی صورتش انداخته بود مرا یاد عروسی خواهرم می انداخت. دوست داشتم مثل همان زمان یکی اسکناس بریزد سر عروس من هم بدوم پایین پایش تا اسکناس های ده تومانی و بیست تومانی را جمع کنم.همه یک رنگ روی زمین نشسته بودند، حتی عروس و داماد.

وقتی خواستم امضای داماد را بگیرم، از پدرش اجازه گرفت، او را بوسید و بعد دفتر را امضا کرد.عروس هم پیش از بله گفتن از همه خواست برای ظهور امام عصر صلوات بفرستند.

مادر داماد و پدر عروس از دنیا رفته بودند، اما داماد برای بله گفتن از آنها هم یاد کرد.

همه با نگاه به هم انگار محبت را گاز می زدند.جوانترها اگر چه ریخت و قیافه شان کمی امروزی تر از پدر و مادرهایشان بود، اما از قاعده ی همدلی مستثنی نبودند.

خلاصه خیلی باحال بود!

زیرنویس:هویت اگر باشد، یک مترجم زبان آلمانی در خانه محقر پدر بعد از بوسیدن دست او و سفره ی عقدی ساده با یک خانم فوق لیسانس که چادر به سرکشیده و برای بله گفتن از امام زمانش اجازه می گیرد ازدواج می کند و اگر نباشد...

  • بخوان ولی تامل کن
۱۰
اسفند

پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :

هر که دوست دارد که پاک و پاکیزه خدا را دیدار کند ، با همراه داشتن همسری به دیدارش رود 
♥•٠·

  • بخوان ولی تامل کن
۱۰
اسفند
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:
همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود 
♥•٠· 
حضرت صادق علیه السلام از پدرش نقل کرده که فرمود :
هر کس زن‏ گرفت ، ‏باید او را گرامى و محترم بشمارد.
بحار جلد ۱۰۳ ص ۲۲۴
♥•٠·
امام صادق علیه السلام :
بیشترین خیر و برکت در زنان است.
من لایحضره الفقیه، ج3، ص385، ح4352
  • بخوان ولی تامل کن
۱۰
اسفند

ازدواج که کرد، یک جلد قرآن برای همسرش خرید.
توی صفحه ی اول نوشت " امیدم در این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر،
که همه چیز فنا پذیر است جز این کتاب."

♥•٠· 
یادگاران_20 کتاب جهان آرا

  • بخوان ولی تامل کن
۱۰
اسفند

پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله):
♥•٠· 
هدیه مرد به همسر خود، از عوامل افزایش پاکدامنی زن است.

من لایحضر الفقیه، ج 4، ص 281

  • بخوان ولی تامل کن
۱۰
اسفند

امام صادق(ع):
زنان را با محبت علی(ع) پرورش دهید و بگذارید آنان پاکدل باقی بمانند. 

وسائل الشیعه/ج14/ص127
♥•٠·

  • بخوان ولی تامل کن
۱۰
اسفند

دیالوگ قشنگی بود...
مرﺩ ﺑاید خشن باشه ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﮑﻮﺑﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ 
♥•٠·
ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻦ ﻇﺮﻓﺎﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺭﻡ
روایت داریم پیامبر اکرم مکرر میفرمودند :
«کمک به همسر در کارهای منزل، صدقه و احسان در راه خداست.» ـ


  • بخوان ولی تامل کن
۱۰
اسفند

عشق به همسر گرما بخش و انرژی زاست ،
با اعلام این عشق به او قلب وی را تسخیر کنید.
((دوستت دارم عزیزم )) جمله ای که هیچ گاه از قلب زن بیرون رفتنی نیست ، همسر خود را از این کلام آتشین محروم نسازید.
♥•٠·
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

  • بخوان ولی تامل کن
۱۰
اسفند

شاید اگر من هم نوه امام بودم هر کاری دلم می‎خواست انجام می‎دادم و کمی از پدربزرگ عزیزم خرج می‎کردم تا مردم مرا ببینند و بشنوند و تأیید کنند. شاید من هم مثل زهرا اشراقی با الشرق‎الاوسط مصاحبه می‌کردم[۱] و می‌گفتم من هم حریم سلطان می‌بینم (بدون اینکه فکر کنم دارم چه سریالی را تبلیغ می‎کنم) می‌گفتم کافه گردی خوب است! آن هم برای یک زن (بدون اینکه توجهی به عواقب این رویه‌ی اجتماعی داشته باشم) می‌گفتم در خانه ماهواره دارم و شبکه‌های مختلف آن را که باب میلم هست، اسم می‌بردم. (بدون اینکه فکر کنم این کار، تبلیغ یک قانون‌گریزی اجتماعی است)

بگذریم؛ خوب شد من نوه امام نیستم تا برای تأیید تمام کارها و رفتارهایم از امام خرج کنم و جوری وانمود کنم که انگار امام هم اگر بودند با نظر من موافق بودند! هر چه خواستم حجاب و چادر و پوشش اجتماعی بسیاری از زنان با ایمان جامعه را خُرد و خمیر کنم و بعد یک سخن از امام به زبان بیاورم که فرموده‌اند: «رنگ سیاه مکروه است و نباید پوشید.» بدون اینکه کمی فکر کنم و کلاه خودم را قاضی کنم که اگر امام این جمله را برای همه جا مخصوصا زنانی که در جامعه حضور پیدا می‎کنند گفته‌اند، پس چرا همسر خودشان را با چادر رنگی ندیده‌ایم؟

و اگر من نوه امام بودم شاید از مادربزرگم مایه می‌گذاشتم که خیلی شیک پوش بوده‌اند، ولی دیگر به این نکته اشاره نمی‌کردم که این شیک‎پوشی مخصوص فضای خانه و خانواده بوده نه توی خیابان و انظار عمومی!

بیخیال؛ زهرا خانم اشراقی! اینها را گفتم که بدانید چادر از سر برداشتن جلوی دوربین‌های عکاسی قطعا منش مادربزرگتان نبوده و سریال‌هایی شبیه حریم سلطان دیدن مرام پدربزرگتان نیست. حالا شما هر کاری دوست داری بکن ولی یک خواهش اساسی، از امام و همسرشان مایه نگذار!

  • بخوان ولی تامل کن